فرهنگنامه جغرافيايي مكه و مدينه (3) - شهر مکه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شهر مکه - نسخه متنی

یعقوب جعفری، محمد مهدی فقیهی، مهدی پیشوائی، عاتق بن غیث بلادی، محمدعلی سلطانی، علی بن محمد زرندی، محمد باقر بن مرتضی حسینی خلخالی، حمد الجاسر، ایوب صبری پاشا، محمدرضا هفت تنانیان، محمد محمد حسن شراب، محمد تقی رهبر؛ ترجمه: سیدحسن اسلامی، جواد محدثی، محمد رضا فرهنگ، رسول جعفریان، سیدعلی قاضی عسکر ،حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگنامه جغرافيايي مكه و مدينه
(3)

تأليف: محمّد حسن شراب / حميد رضا شيخي

«حاء»

حاء: نامي است كه يكي از چاه هاي مدينه به آن اضافه مي شود و در حرف الف، ماده «آبار»، گذشت. بعضي آن را يك كلمه; يعني به صورت «بيرحا»، دانسته اند. در حديث ابوطلحه انصاري از اين چاه نام برده شده و آمده است كه وي به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عرض كرد: «من در ميان املاك و دارايي هايم به بئر حاء بيشترين علاقه را دارم و آن را در راه خدا صدقه مي دهم».

در سنن ابو داود آمده است: «در ميان اموالم به «اَريحا» بيشترين علاقه را دارم». به گمان من اين يك تحريف دوري است... بكري تأكيد كرده كه اين كلمه مركب از «بئر» و «حاء» مي باشد.

بئر حاء در شمال شرقي مدينه بوده و با مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله) 84 متر فاصله داشته است.

حاجر: در لغت به معناي زمين بلندي است كه ميان آن پست و فرورفته باشد، نيز به معناي كناره هاي وادي كه آب را نگاه دارند.

حاجر نام چندين جاست كه مشهورترين آن ها حاجر مدينه است در غرب النّقاء تا انتهاي حرّه وبره از طرف وادي عقيق. گفته مي شود: هرگاه سخن از عقيق و حاجر به ميان آيد آتش شوق و اشتياق (به مدينه) شعله ور مي شود و اشك از مَحاجر (كاسه هاي چشم) سرازير مي گردد.

در تعيين زيستگاه هاي بني فَزاره نيز از حاجر سخن به ميان مي آيد و منازل آن ها را بين نقره و حاجر تعيين مي كنند. مي گويند عُيينة بن حصن فزاري، عمربن خطاب را از وارد كردن غيرعرب ها به مدينه نهي كرد و گفت: گويي مردي از آنان را مي بينم كه به اين جاي تو خنجر مي زند ـ او دست خود را زير نافش گذاشت ـ و اتفاقاً به همان نقطه از بدن عمر خنجر خورد. هنگامي كه ابولؤلؤ بر او خنجر زد، عمر گفت: «همانا ميان نُقره و حاجر رأيي است».

حاجزه: جايي است در جنوب عوالي ـ عوالي مدينه ـ كه يكي از صدقات رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن جا قرار داشته است.

حُباشه (به ضمّ اول): يكي از بازارهاي عرب در دوره جاهليت بوده است. در حديث آمده است: هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به سن بلوغ رسيد و جواني برنا شد... خديجه او را براي تجارت در بازار حُباشه، كه بازاري است در تهامه، اجير كرد (به نقل از ياقوت). در كتاب المثالب ابوعبيده آمده است كه صيفي و ابوصيفي، دو پسر هاشم بن عبدمناف، از كنيزي سياهپوست بودند كه در بازار حُباشه، بازاري متعلق به قينقاع، از مالكش عمروبن سلول، برادر اُبيّ بن سلول منافق، خريداري شده بود. اين جمله نشان مي دهد كه حُباشه ـ حُباشه دوم ـ از مدينه بوده است; چرا كه بني قينقاع در مدينه به سر مي بردند و حُباشه نام بازار آن ها بوده و در منطقه عوالي مدينه قرار داشته است.

اما حُباشه تهامه; ازرقي مي نويسد: (اين بازار) در منطقه اوصام از سرزمين بارق، در ناحيه يمن است و فاصله آن تا مكه شش شب راه بوده است.

اين كه گفته اند «در ناحيه يمن است» مقصود يمن معروف فعلي نيست; زيرا «بارق»، كه در تعيين موقعيت بازار از آن ياد شده، امروزه در ميان محايل و قنفذه در تهامه عسير، واقع در كشور عربستان سعودي جاي دارد.

حجاز: اقليمي است معروف كه مكه و مدينه و جُدّه و طائف و تبوك و سرزمين عسير و تهامه و بيشه جزو آن مي باشد. در حديث آمده است: «همانا دين به مدينه مي خزد و در آن جا جمع مي شود آن گونه كه مار به سوراخ خود مي خزد و جمع مي شود و دين به حجاز پناه مي برد آن سان كه بز كوهي به بالاي كوه پناهنده مي شود».

حِجْر (به كسر حاء و سكون جيم): حِجر كعبه جايي است كه قبر اسماعيل و مادرش هاجر در آن جاست و به نام «حجر اسماعيل» معروف مي باشد. حجر اسماعيل در آستانه كعبه، در ركن شامي آن، قرار دارد و دور آن ديواري به ارتفاع نيم قد كشيده شده است. به عقيده علما خواندن نماز واجب در آن جا درست نيست; زيرا جزئي از كعبه به شمار مي آيد.

حَجُون (به فتح حاء): جايي است در مكه كه هنوز هم به همين نام معروف است. در صحيح بخاري آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، در روز فتح مكه، دستور داد پرچمش در حَجون برافراشته شود.

حُديبيّه (به ضمّ حاء و تشديد و تخفيف ياء هردو): هم اكنون در بيست و دو كيلومتري غرب مكه، در راه جُده، واقع شده و همچنان به اين نام معروف است.

حِراء (به كسر حاء): كوهي است كه به آن جبل النور (كوه نور) نيز مي گويند و در شمال شرقي مكه مكرمه قرار دارد. غار حراء كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در آن جا به عبادت مي پرداخت و نخستين سوره قرآن نيز در آن جا نازل شد در همين كوه است. امروزه ساختمان ها و خانه هاي مكه تا به اين كوه رسيده است. (نك: نقشه مكه مكرمه).

حَرَم المدينه: در احاديثي كه حدود حرم مدينه را تعيين كرده اند، از جاهايي نام برده شده كه در اين جا به ذكر هريك از آن ها و بيان موقعيتشان ـ تا جايي كه توانسته ام به دست آورم، مي پردازم:

1 ـ لابتان: در حديث آمده كه مابين دولابه مدينه حرم است. لابه همان حرّه است و مدينه دو حرّه داشته، يكي حرّه شرقي كه در شرق مدينه است و ديگري حرّه غربي در غرب آن قرار دارد. به اولي حرّه واقم مي گويند و به دومي حره و بره. حرّه شرقي و غربي به سمت شمال و جنوب پيچ مي خورند به طوري كه مدينه را در احاطه چهار حرّه قرار مي دهند.

2 ـ كوه عَير (به معناي الاغ): كوهي است در قبله مدينه نزديك ذوالحليفه كه ميقات مردم مدينه است.

3 ـ كوه ثَوْر: كوه كوچكي است در پشت كوه اُحُد.

4 ـ ذات الجَيْش: در راه مدينه به مكه و بعد از ذوالحليفه است.

5 ـ مُشيرب: كوهي است در سمت شام (شمال) ذات الجيش.

6 ـ أشراف (كوه هاي) مخيض: كوه هايي است در راه شام.

7 ـ حفياء: جايي است در غابه واقع در جهت شام (شمال) مدينه.

8 ـ ثيب كه به صورت تيم و يثيب تصحيف شده: كوهي است در شرق مدينه.

9 ـ وعيره: كوهي در شرق ثور كه از ثور بزرگ تر و از اُحد كوچك تر است.

حَرَم: دو حرم داريم: يكي حرم مكه و ديگري حرم مدينه. نسبت به حَرَم: «حِرْمي» ـ به كسر حاء و سكون راء ـ است و مؤنث آن «حِرْميّة» مي باشد. اين نسبت غيرقياسي است. بعضي آن را «حُرْمي» ـ به ضمّ حاء ـ گفته اند كه ظاهراً نظر به حرمة البيت داشته اند. مبرّر جواز فتح را بنا به اصل نقل كرده است. گفته شده كه هرگاه غير انسان را به حرم لغت دهنده مي گويند: حَرَمي ـ به فتح اول و دوم ـ مثلاً گفته مي شود: ثوب حَرَمي.

هريك از دو حرم يادشده حدود شناخته شده اي دارد.

حَرّة اشجع: اشجع از مشهورترين تيره هاي قبيله عظفان است كه در وادي مدينه به سمت شمال مي زيستند. به گمان برخي محققان، پاره اي از قبايل هيثم ساكن شمال مدينه نسبشان به اشجع برمي گردد. اشجع از همپيمانان خزرج بودند و در جنگ «بُعاث» خزرجيان را ياري مي رساندند، در جنگ حنين همراه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جنگيدند. از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: «انصار و مزينه و جهينه و غفار و اشجع ياوران من در برابر مردم هستند». حرّه اشجع همان است كه در دوره «فترت» (قبل از اسلام) در آن جا آتشي نمايان شد و طوايفي از عرب تصميم به پرستش آن گرفتند اما مردي از عبس، به نام خالد بن سنان، برخاست و آتش را خاموش كرد. پيامبر اكرم درباره خالد فرموده است: «او پيامبري بود كه قومش وي را نابود كردند».

خالد بن سِنان عبسي حكيمي از پيامبران عرب در عصر جاهليت بود كه در سرزمين عبس مردم را به دين عيسي دعوت مي كرد. ابن اثير (1/131) مي نويسد: يكي از معجزات او اين است كه در عربستان آتشي نمايان شد و مردم را به انحراف كشاند و نزديك بود مجوسي شوند. اما خالد عصايش را برداشت و به درون آتش رفت و آن را پراكنده ساخت... و در حالي كه در ميان آتش قرار داشت آتش خاموش گرديد. گفته اند: در ميان فرزندان اسماعيل، تا قبل از محمد(صلي الله عليه وآله)، پيامبري جز خالد نبوده است.

ابن حجر داستان خالد بن سنان را در الإصابه: 1/466، آورده و گفته است: درست ترين مطلبي كه در اين باره شنيده ام از سعيد بن جبير است. او مي گويد: دختر خالد بن سنان عبسي خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد; حضرت فرمود: «خوش آمدي اي دختر پيامبري كه قومش او را نابود كردند».

ابن حجر داستان اين پيامبر با قومش و داستان آتشي را كه وي خاموش ساخت آورده است.

از آن جا كه ما براي پيامبران قائل به معجزه هستيم و براي اوليا معتقد به كرامت، بنابراين، چنانچه خالد پيامبر بوده باشد اين عمل او (خاموش ساختن آتش) يك معجزه است و اگر حكيمي صالح بوده كرامت به شمار مي آيد.

حرّة بني سُليم: از نواحي مدينه است واقع در نزديكي حِمي (قرقگاه) نقيع.

حرّة قباء: در سمت قبله مدينه واقع شده و در احاديث از آن سخن رفته است.

حرّة حرّة واقم: سنگلاخ شرقي مدينه است. واقعه حرّه در زمان يزيد در همين حرّه به وقوع پيوست.

حَزْن (به فتح اول و سكون دوم): ضد سَهْل (زمين نرم و هموار، دشت) است يعني زمين درشت برآمده، نام راهي است ميان مدينه و خيبر كه وقتي نام آن به پيامبر(صلي الله عليه وآله) گفته شد حضرت از پيمودن آن خودداري ورزيد و از راه مرحب رفت.

حَزْوَرَة (به فتح اول و سكون دوم و فتح واو و راء): در لغت به معناي تپه و پشته كوچك است. حزروه نام بازار مكه بوده است. در حديث آمده كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در حزروه ايستاد و فرمود: اي سرزمين مكه، تو بهترين سرزمين هايي و محبوب ترين آن ها در نزد من; اگر قوم من مرا از تو بيرون نمي كردند هرگز در سرزميني جز تو ساكن نمي شدم.

حُسْني (به ضمّ اول و سكون دوم): يكي از صدقات پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه جزء اموال مخيريق بود. اين ملك در منطقه عوالي مدينه قرار داشت.

حُسَيْكة : مصغّر «حَسَكَة» است و حَسَكه واحد «حَسَك» مي باشد به معناي خار. حَسَك السعدان نام جايي در مدينه بوده است.

حِشّان (به كسر اول و تشديد شين): جمع «حشّ» است به معناي بوستان. اُطم يا دژي بوده در مدينه نزديك بقيع. در خبر وفات عباس بن عبدالمطلب از اين محل نام برده شده و آمده است كه مردم جنازه او را تا حِشّان تشييع كردند و همگي از زن و مرد و كودك در مراسم تشييع حاضر شدند.

حُشّ كوكب (به ضمّ حاء، فتح آن را نيز جايز دانسته اند): حشّ در لغت به معناي بوستان است و وجه تسميه بوستان به حشّ آن است كه مردم براي قضاي حاجت به بستان ها مي رفتند.

كوكب نام مردي از انصار بوده است. حش كوكب در محل بقيع الغرقد قرار داشت و عثمان آن را خريد و به بقيع افزود.

حِصاب: محل رمي جمره در منا است. مصدري است كه به نام مكان و جايي تبديل شده و برگرفته از «حَصباء» (سنگريزه) مي باشد.

حَصّاص (به فتح اول و تشديد دوم): يا حصحاص. ذوالحصاص هم مي گويند. كوهي است در حجاز مشرف بر ذي طوي. و ذي طوي از كوه هاي مكه است كه امروزه ساختمان هاي مكه از هرسو آن را درميان گرفته است.

حِصْن: در لغت به معناي دژ و پناهگاه است. از جمله دژها و حصن هايي كه در حديث و سيره از آن ها ياد شده دژهاي خيبر است مانند: حصن ناعم، قموص، وطيح، سُلالم، حصن نزار، صعب بن معاذ، حصن اُبيّ و قلعه زبير.

حطيم: در جايگاه آن اختلاف نظر است اما قوي ترين قول آن است كه حطيم در فاصله حجرالاسود و زمزم تا مقام ابراهيم واقع شده است.

حَفاة : حدود 75 كيلومتر با جنوب المنصرف (مُسيجد) فاصله دارد و در راه هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) قرار داشته و در ناحيه الفُرُع از امارت مدينه واقع است.

حَفْر: به سكون فاء، چاهي جاهلي بوده در مكّه. اين كلمه به جيم (جَفْر) نيز روايت مي شود.

حَفْياء (به فتح اول و سكون دوم): در حديث آمده است: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اسب هايي را كه براي مسابقه تربيت شده بودند از حفياء مسابقه داد و خط پايان مسابقه ثنية الوداع بود. گمان مي كنم كه حفياء در «الغابه» بوده و همان است كه امروزه به نام «الخُليل» خوانده مي شود و در شمال مدينة النبي واقع است.

حَلْقَه: واديي است كه راه حفاة به غائر از آن مي گذرد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسير هجرت خود از اين وادي عبور كرد.

حُلْوان (به ضمّ اول و سكون دوم): به معناي پاداشت و بخشش است. يك حلوان در عراق داريم كه در انتهاي مرزهاي شَواد به طرف جبال است و يكي در مصر كه نزديك قاهره قرار دارد.

حُلَيفه: ذوالحليفه نيز گفته مي شود و آن دهكده اي است در حومه مدينة النبي در راه مكّه كه با مدينه نه كيلومتر فاصله دارد و در وادي عقيق در دامنه غربي كوه «عَيْر» واقع شده است. با خروج از ذوالحليفه به سمت مكه وارد بيداء مي شوي. امروزه به نام «بيارعلي» شهرت دارد و ميقات مردم مدينه و كساني است كه براي حج يا عمره از مدينه مي گذرند. مسجد شجره در همين مكان است.

حَمراءالأسد: در حوادث دنباله جنگ احد از اين نام ياد شده و آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بيرون رفت تا اين كه به حمراءالأسد رسيد.

حمراءالأسد: كوه سرخ رنگي است در بيست كيلومتري جنوب مدينه. هرگاه از ذوالحليفه ـ از راه بدر ـ به سمت مكه بيرون رويد جنوب حمراءالأسد را مي بينيد. اين كوه در كرانه چپ عقيق الحسا، در راه مدينه به الفرع، واقع شده است.

حِمي (به الف مقصور و گاه ممدود): در لغت به معناي جاهايي از اراضي موات است كه از چراندن حيوانات در آن ها جلوگيري مي شود تا علف هايش زياد شود و احشام مخصوصي در آن بچرند (قرقگاه، چراگاه اختصاصي). در نواحي مدينه جاهايي به اين نام مشهورند.

حُنين: نام مكاني است كه در كتاب خدا از آن ياد شده است: «وَ يَوْمَ حُنَيْن» .1جنگ حنين در همين مكان به وقوع پيوست. در بيست و شش كيلومتري شرق مكه واقع شده و با دونشانه اي كه براي تعيين حدود حرم در راه نجد نصب شده اند يازده كيلومتر فاصله دارد. وادي حنين امروزه به نام «الشرائع» معروف است. به عبارت دقيق تر، قسمت بالاي آن را «صَدْر» مي گويند و پايين آن را «الشرائع».

حَوْءَب: (به فتح اول و سكون دوم و فتح همزه): جايي است نزديك بصره و در راه مكه. در حديث آمده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عايشه فرمود: «شايد تو همان صاحب شتر پشمالويي باشي كه سگ هاي حوءَب بر او پارس مي كنند».

حَوْصي (به صاد يا ضاد): جايي است ميان وادي القري (العلا) و تبوك كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام رفتن به تبوك در آن جا فرود آمد و نماز خواند و در محل نماز آن حضرت مسجدي ساخته شد.

حَيْل (به فتح اول و سكون دوم): به معناي قدرت و نيروست. جايي بوده ميان مدينه و خيبر كه رمه شتر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن جا مي چريد و چون دچار خشكسالي شد شترها را نزديك غابه بردند. در آن جا عُيينة بن حصن بن حذيفه فزاري به گلّه شتر حمله كرد و به غارت برد. آن چه آمد به نقل از معجم البلدان ياقوت بود.

«خ»

خاخ: كه به آن «روضة خاخ» نيز مي گويند جايي است نزديك حمراءالأسد از حدود عقيق. در داستان حاطب بن ابي بلتعه از اين محل نام برده شده است. داستان از اين قرار است كه وي نامه اي درباره فعاليت هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مشركان نوشت و آن را به زني داد تا به دست مشركان قريش در مكه برساند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) از ماجرا آگاه شد و علي و زبير و مقداد را در تعقيب آن زن فرستاد و اين سه نفر در محل روضة خاخ، واقع در نواحي مدينه، به او رسيدند و... .

خافقين: جايي است در اطراف مدينة النبي كه محل آن بر من معلوم نشد. در داستان ساختن منبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از قول ابن سعد آمده است: سهل گفت: «در مدينه يك نجار بيشتر وجود نداشت. من و آن نجار به خافقين رفتيم و اين منبر را از درخت شوره گزي بريديم». مشهور است كه منبر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از درختان شوره گز غابه بوده كه در جهت شام مدينه نزديك حوضه آبريز مدينه و پشت اُحد واقع شده است.

ياقوت مي نويسد: خافقين در لغت به معناي دو هوايي است كه دو طرف كره زمين را احاطه كرده اند (جوّ زمين). بعضي گفته اند: به معناي مشرق و مغرب است. ياقوت ادامه مي دهد: خافقان محلي است معروف. اما او موقعيت آن را تعيين و مشخص نكرده است. شايد مقصود راوي مكان خاصي نباشد بلكه منظورش اين بوده كه آن دو به شرق و غرب رفتند. يعني براي يافتن درختي مناسب، همه جا را جستجو كردند.

خَبار (به فتح خاء): در لغت به معناي زمين نرم و سست داراي سنگ است. «خبار» كه به آن فيفاءالخبار نيز گفته مي شود و جايي است كه وقتي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ـ قبل از جنگ بدر ـ مدينه را به قصد تعقيب قريش ترك كرد از آن جا عبور نمود. گمان مي كنم اين مكان نزديك مدينه در اطراف دانشگاه اسلامي باشد.

خَذَوات: جايي است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از آن عبور كرد و نزديك «العرج» واقع است. (نك: العرج).

خَرّار (به فتح اول و تشديد راء): جايي است در حجاز كه در تعيين موقعيت آن اختلاف نظر شديد است. مثلاً يكي مي گويد: در خيبر است و ديگري مي گويد: در جُْفه. در اخبار سريّه هاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمده است كه آن حضرت سعد (بن ابي وقاص) را با بيست نفر سواره براي گرفتن راه بر كاروان قريش به خرّار اعزام كرد; اما هنگامي كه اين گروه به خرار رسيدند متوجه شدند كه كاروان روز قبل عبور كرده و رفته است.

خُرَيْم: گردنه اي است ميان دو كوهِ واقع در بين جار و مدينه و به قولي بين مدينه و روحاء، كه راه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)هنگام بازگشتش از بدر از آن جا مي گذشت.

خُزاعه: قبيله اي قحطاني است كه از اَزْد كه در اطراف مكه، در مرّالظهران به بعد، مي زيستند. از كوه هاي اين قبيله است: اَبواء و از آب هاي آنان است: وتير، مُرييع و غُرابات. بني مصطلق يكي از تيره هاي همين قبيله مي باشد. « مناة » يكي از بت هاي اين قبيله و قبيله هذيل بود كه بين مكه و مدينه قرار داشت.

خَزْبي (به فتح اول و سكون دوم): جايي است در سندالحرّة روبه روي مسجدالقبلتين در مدينه. خزبي زيستگاه بني سلمه، از انصار بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)چون اين نام را خوش نداشت آن را به «صالحه» تغيير داد; زيرا خَزِب در لغت به معناي التهابي آماس مانند در پوست است كه بيشتر در پستان به وجود مي آيد.

خَصّي: دژ و چاهي است در قباء مدينه.

خَطْمي (ذات الخطمي): جايي است در پنج منزلي تبوك كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن جا مسجدي ساخت.

خُلَيص: وادي پر آب و زرعي است در يكصدكيلومتري شمال مكه. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در آن جا مسجدي ساخت.

خَليقه: كوهي است نزديك مكه. همين كوه بود كه مشركان در روز فتح مكه بالاي آن رفتند و از فراز آن پيامبر و ياران آن حضرت را مي نگريستند. نام اين كوه در دوره جاهلي «كَيْد» بود.

خُمّ: در سيره و احاديث از «غدير خم» ياد شده است. امروزه به نام « الغُرَبة » معروف است و در هشت كيلومتري شرق جُحفه قرار دارد.

خِنافَه: يكي از صدقات پيامبر(صلي الله عليه وآله) در منطقه عاليه (بالاي) مدينه بود.

خندق: غزوه خندق يا غزوه احزاب. خندق كانال يا گودالي است كه مسلمانان براي جلوگيري از ورود نيروها و دسته جات مشرك و يهود به مدينه حفر كرد. مدينه از سه جهت در احاطه حرّه يا سنگلاخ بود و تنها طرفي كه مشركان مي توانستند از آن جا به مدينه حمله كنند شمال غربي مدينه، بين كوه سلع و پايين حرّه وبره ـ كه امروزه به آن حرّه غربي مدينه مي گويند ـ و شمال شرقي آن از سلع تا حرّه واقم بود. لذا مسلمانان بين اين دوحرّه خندقي حفر كردند كه از پشت كوه سلع دور مي زد. (نك: نقشه غزوه خندق).

خَنْدَمه: كوهي است در مكه كه در خبرهاي مربوط به روز فتح مكه از آن ياد شده است.

خَيْف (به فتح اول و سكون ياء): در لغت به معناي جاي فروتر از درشتي كوه و بلندتر از مسيل آب است. نام مسجد خيف در منا از همين معنا گرفته شده است. اقوال ديگري نيز در اين باره گفته شده است. خَيف نامي است كه به جاهاي زيادي اضافه مي شود و مشهورترين خيف ها يكي خَيْف منا است كه مسجد آن به نام مسجد خيف شهرت دارد. گفته اند: خيف منا همان خيف بني كنانه است. و ديگري خيف نوح است كه در راه مدينه به بدر قرار دارد.

خَيْل: بقيع الخيل در بازار مدينه نزد خانه زيد بن ثابت بوده است. نيز، خيل كوهي است كه در مغازي از آن ياد شده است.

خيمة اُمّ معبد: جايي است ميان مكه و مدينه در راه هجرت كه در طرف شمالي وادي قديد جاي دارد. اين مكان هنوز هم در ميان مردم آن سامان معروف است. (نك: «راه هجرت»).

«د»

دارالأرقم (خانه أرقم): در مكه، نزديك صفا بود. در آغاز بعثت، مسلمانان مخفيانه در اين خانه نماز مي خواندند.

دار نخلة: در مدينه بوده است. در حديث از اين جا به عنوان محل بازار آن روزگار مدينه نام برده شده است.

دارالندوة : در مكه قرار داشت و خانه اي بود كه در آن جا براي مشورت و رايزني گردهم مي آمدند. اين مشورت خانه را قصيّ بن كلاب بنا كرد. نَدْوَة مأخوذ از «نَديّ» است و ندي و نادي و منتدي به معناي انجمن و باشگاه مي باشد.

دَبَّة المستعجله: طبق يك توصيف قديمي، مستعجله تنگي است كه حاجي پس از طيّ نازيه به طرف صفراء، از آن عبور مي كند. به گفته سمهودي، رسول خدا را در اين مكان مسجدي بوده است.

دَحْنا (به فتح اول و سكون حاء): از روستاهاي طائف مي باشد و قبل از جعرّانه واقع شده است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بعد از محاصره طائف و بازگشت از آن، از اين روستا عبور كرد.

دُومة الجندل (به ضمّ دال): دهكده اي است از توابع جَوْف در شمال عربستان سعودي، كه در 450 كيلومتري شمال تيماء واقع شده است. در سيره از اين مكان ياد شده است. (براي ديدن موقعيت آن به نقشه شماره 16 مراجعه كنيد).

دلال: از املاك و دارايي هاي مخيريق در مدينه بوده كه آن ها را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) بخشيد. گمان مي كنم در منطقه عوالي مدينه قرار داشته است.

دير نجران: به آن «كعبه نجران» مي گفتند و مردم براي گزاردن حج به آن جا مي رفتند. اهالي نجران در زمان پيامبر براي مباهله آمدند و مسلمان شدند. دير نجران نيز در سرزمين بُصراي شام است. مي گويند: در همين دير بود كه بحيراي راهب، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را ديدار كرد و شناخت.

«ذ»

ذات عِرْق: ميقات مردم عراق است و حد فاصل ميان نجد و تهامه مي باشد.

ذَرْع: چاهي در مدينه كه در سيره از آن ياد شده است.

ذَرْوان: يا «ذوأروان»، چاهي بوده در مدينه كه در داستان جادو شدن پيامبر(صلي الله عليه وآله) از آن سخن به ميان آمده است. راجع به موقعيت آن در ماده «بئر ذروان» سخن گفتيم.

ذوالجَدْر: جايي است در غرب كوه عَيْر در شش ميلي مدينه كه چراگاه شتران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود.

رانوناء: از وادي هاي مدينه است بين قباء و مسجدالنبي كه از حرّه قباء در وادي بُطحان، واقع در جنوب مسجد غمامه مي ريزد.

در سيره آمده است كه: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جمعه را در محله بني سالم ابن عوف بود، پس نماز را در مسجدي كه در بطن وادي رانوناء است برگزار كرد و اين نخستين نمازجمعه اي بود كه آن حضرت در مدينه خواند.

هنگامي كه از مسجد قباء برمي گرديد مسجد جمعه در سمت راست شما مي افتد.

رَبَذة : در خبرهاي مربوط به ابوذر غفاري و قرقگاه ربذه كه عمر بن خطاب آن را براي اسبان مسلمانان قرق كرد، از ربذه نام برده شده است.

ربذه دهكده آبادي بود، امّا در سال 319 هـ . ق . بر اثر يك سلسله جنگ ها ويران شد. در جنوب شرقي شهر حناكيه (صدكيلومتري جاده مدينه به رياض) واقع شده و با شمال مهدالذهب 150 كيلومتر فاصله دارد.

رِحيضه: كه به نام «اَرْحَضيَّة» نيز خوانده مي شود، قريه اي است از نواحي مدينه كه هنوز هم معروف است و در شمال اُبلي در راه مهد به مدينه قرار دارد.

رِقاع (به كسر اول): ذات الرقاع يكي از غزوات پيامبر(صلي الله عليه وآله) است كه در سال چهارم هجرت به وقوع پيوست.

در سبب نامگذاري اين غزوه به ذات الرقاع اختلاف نظر است. بعضي گفته اند: رقاع نام درختي است، عده اي گفته اند: چون پاهاي رزمندگان اسلام بر اثر راه رفتن سوراخ شده بود به پاهايشان كهنه هايي پيچيده بودند (رقاع در لغت به معناي وصله و پينه است). برخي هم گفته اند: رقاع نام كوهي است داراي لكه هاي سياه و سفيد و قرمزرنگ، به طوري كه مانند وصله ها و پينه هايي در كوه ديده مي شوند.

درباره موقعيت آن، بلادي گفته است: ذات الرقاع زميني است محصور در بين نخل (وادي حناكيه) و شُقْره كه طول آن به بيست و پنج كيلومتري رسد؛ چرا كه نخل با مدينه صدكيلومتر فاصله دارد و شقره هفتاد و پنج كيلومتر. نُخيل با اين دو رأس مثلثي را به سمت شمال تشكيل مي دهد كه هريك از دو ضلع آن از بيست و پنج كيلومتر فراتر نمي رود. غزوه ذات الرقاع در اين مساحت كوچك به وقوع پيوست.

رُقْعَه: گاه به فتح راء مشدد نيز گفته مي شود. ابن اسحاق مي نويسد: جايي از شُقّه بني عُذْره نزديك وادي القري (شهرالعُلا) كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام رفتن به تبوك در آن جا مسجدي ساخت.

رُكْن: در لغت به معناي پايه و ستون خانه و امثال آن است. اين كلمه هرگاه به صورت مطلق به كار رود مقصود ركن شرقي كعبه مشرّفه است كه روبه روي غرب زمزم قرار دارد. از آن جا كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در هنگام طواف اين ركن را استلام مي كرد لهذا دست كشيدن به آن در وقت طواف مستحب مي باشد. طواف كننده هنگام رسيدن به روبه روي آن تكبير مي گويد. طواف از اين ركن آغاز مي شود و در شوط هفتم بدان ختم مي گردد.

ركن يماني: اين ركن از طرف غرب در انتهاي ديوار جنوبي كعبه است، و استلام آن مستحب مي باشد و از آن جا طواف شروع نمي شود. علت نام گذاري آن به ركن يماني اين است كه در جهت يمن واقع شده، چنان كه وجه تسميه ركن عراقي بدين نام نيز، قرار گرفتن آن در سمت عراق مي باشد.

رَكُوبه (به فتح اول و ضمّ دوم): گردنه صعب العبوري است ميان مكه و مدينه كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام مهاجرتش به مدينه از آن عبور كرد. بكري به اشتباه گفته است: رسول اكرم در غزوه تبوك از اين گردنه گذشت. اين گردنه امروزه به نام «ريع الغائر» معروف است. بلادي مي نويسد: اين گردنه راهي قديمي دارد كه به آن «درب الغائر» مي گويند و از ذوالحليفه نزديك مدينه شروع مي شود و در عقيق از درب الفُرُع مي گذرد و حمراءالاسد را در سمت راست خود و كوه عَيْر را در سمت چپش مي گذارد و سپس به چاه ماشي ـ همان قلهي ـ مي رسد و آن گاه به سمت راست مي پيچد و وارد وادي ريم مي شود و سرانجام به ريع الغائر (ركوبه) منتهي مي گردد. راهنماي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در اين گردنه عبدالله ذوالبجادين بوده است.

رَماده: سمهودي يكي از مساجد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را به آن جا نسبت داده و گفته است: از جمله مساجد پيامبر(صلي الله عليه وآله)مسجد رماده است. وي به نقل از اسدي مي گويد: دو ميل پايين تر از ابواء، پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسجدي تأسيس كرد كه به آن مسجد رماده مي گويند.

رَوْحاء: ايستگاهي است در كيلومتر هفتاد و چهار راه مدينه به بدر. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در راه خود به مكه در آن جا فرود آمد. در سيره و احاديث از اين منزلگاه ياد شده است.

روضه عُرَينه: ياقوت مي نويسد: در يكي از وادي هاي مدينه است كه در زمان جاهليت و اسلام قرقگاه اسب ها بود. قَلَهي در پايين آن واقع شده است.

رُومة (به ضمّ اول): همان «چاه رومه» يا «چاه عثمان» است. در حديث از آن به نام «حفيرة المزني» نيز ياد شده است. اين چاه را عثمان بن عفان خريد و آن را صدقه قرار داد. محل آن هنوز هم در وادي عقيق معروف است و هرگاه كسي به سمت دانشگاه اسلامي برود پيش از آن كه به چهارراه منتهي به تبوك برسد، اين چاه در سمت راست او قرار مي گيرد. ما در كتاب «العقيق» خود راجع به اين چاه تحقيق مفصلي به عمل آورده ايم.

رُوَيْثه (به ضمّ اول و فتح دوم و سكون ياء): موضعي است كه در احاديث از آن ياد شده است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسير خود به مكه از آن جا عبور كرد. در حال حاضر، محل متروكي است در هفده كيلومتري جنوب مسيجيد، واقع در راه مدينه به بدر، كه در ميان مردم آن ديار به نام «محطة خَلصْ » معروف مي باشد; چون در وادي خَلْص واقع شده است. (نك: نقشه رويثه).

ريم يا بطن ريم: واديي است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در راه هجرت در آن جا توقف فرمود. اين وادي از ريزابه هاي وادي نقيع است كه از غرب به آن مي پيوندد. مصب ريم حدود شصت كيلومتر با مدينه فاصله دارد. امروزه در راه هجرت بين مدينه و مكه واقع مي باشد. (نك: نقشه وادي عقيق).


1- توبه: 25

/ 17