معرفى و نقد منابع - نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل البیت علیه السلام (ق‍رن‌ اول‌ ه‍ج‍ری‌) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل البیت علیه السلام (ق‍رن‌ اول‌ ه‍ج‍ری‌) - نسخه متنی

اصغر منتظرالقائم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معرفى و نقد منابع

معرفى و نقد منابع يكى از مباحث اصولى در تحقيقات تاريخى است و ما را به شناخت و ارزش و اعتبار مأخذ تاريخى و تحليل موضوع يارى مى رساند و از اهميت خاصى برخوردار است. بدين سان بر خود لازم مى دانم پيرامون منابع اساسى اين پژوهش مطالبى را بنگارم.

كتيبه ها

كتيبه هاى عربستان جنوبى به خط مُسنَد مربوط به حكومت هاى باستانى يمن از منابع اصلى اين پژوهش محسوب مى شوند. اين كتبيه هاى تاريخ دار حِمْيَرى اطلاعات و حقايق ارزشمندى در باره تاريخ و روابط سياسى، اقتصادى و فرهنگى مردم جنوب شبه جزيره عربى و نقش قبايل جنوبى و شمالى در حكومت هاى باستانى يمن به ما مى دهد. در اين نوشته ها نام بسيارى از قبايل جنوبى و برخى از قبايل شمالى همچون هَمدان و شاخه هاى آن بكيل، حاشد، مرثد و بَتَعْ، حِمْيَر، مَذحِج، خَولان، كِنْده، مُضَر و بنى ثعلبه آمده است. كشف و مطالعه اين كتبيه ها بسيارى از حقايق را در باره تاريخ عربستان جنوبى روشن كرد و روايات موهوم اخباريان را در هم فرو ريخت، ولى نكته شايان توجه اين است كه روايات اخباريان و مطالب كتيبه ها از قرن چهارم ميلادى تا حدودى با هم هماهنگى پيدا مى كند.

آگاهى از كتيبه ها براى اولين بار در آثار هشام بن محمد كلبى آمده است، ولى كشف واقعه آن ها مرهون زحمات حسن بن احمد هَمدانى است. وى اشارات مهمى در كتاب هشتم و دهم الاكليل در باره كتيبه ها و آثار باستانى شَبوه، بُون، عُمران، رَيْده، صَنعا، مَارب، صِرواح و... به دست مى دهد. همدانى برخى از كتبيه ها را معرفى كرده و شمارى از آنها را به گونه اى ناقص خوانده است. سرانجام تحقيقات كتيبه شناسى از اواخر سده هيجدهم شروع شد و در قرن هاى نوزده و بيست ادامه يافت. مطالعه درست اين كتيبه ها مرهون تلاش مستشرقان و برخى محققان عرب است. دانشمندانى همچون نيبور، گلازر كه در سال هاى 1883 تا 1887م چندين بار از يمن بازديد كرد، هاليفى، ريكمانس، فون ويسمان، فيلبى و خانم ژاكلين پِيِرن نويسنده كتاب اكتشاف جزيرةالعرب و استادان مصرى مثل خليل يحيى نامى، سليمان حُزين و محمد توفيق كه در دهه هاى چهل و تا هفتاد سده بيستم در يمن به مطالعه و تحقيق پرداختند. (1) آنان حقايق ارزشمندى را در باره نظام حكومتهاى باستان و قبايل يمنى به دست آوردند. ولى در اين كتيبه ها اطلاعات پراكنده و ناهماهنگى در باره جايگاه، انساب، تاريخ و روابط قبايل يمنى با يكديگر وجود دارد، بدين جهت ما ناگزير هستيم از منابع ديگر سود ببريم.

طبقات

شرح حال اشخاصى كه در يك لايه و برش از جهت زمانى و مكانى قرار مى گيرند را طبقه مى گويند.

الطبقات الكبرى :

اين كتاب نوشته «محمدبن سعدبن منيع» (درگذشته 230 ه) مشهور به ابن سعد كاتب واقدى است. مشايخ وى در مكتب حجاز همچون موسى بن عُقبه اَسدى (در 141 ه)، محمدبن اسحاق (در 151ه)، ابومعشر مدنى (در 170 ه) و محمدبن عمر واقدى (در 207 ه) و از راويان و استادان مكتب عراق مثل عامربن شراحيل شعبى (در 105 ه)، و كيع بن جرّاح (در 197 ه)، هشام بن محمد كلبى (در 206 ه) و هَيْثم بن عدى (در 207 ه) و پس از آمدن به بغداد از ابوالحسن مداينى در (در 216ه) سود جست. در اين ميان بيش از همه از واقدى استفاده برد و آثار ابن سعد همه متكى بر مطالب وى مى باشد. (2)

دانشمندان شخصيت علمى وى را ستايش كرده و او را مردى راستگو و موثق مى دانند. (3) كتاب طبقات در هشت جلد چاپ شده كه جلد اول آن در باره برخى پيامبران و نياكان رسول الله(ص) و حوادث ابتداى هجرت است. سپس شرح مفصل يكصد صفحه اى در باره نامه هاى رسول خدا(ص) و وفود و شرح يكصد و چهل صفحه اى پيرامون شخصيّت حضرت محمد(ص) است. جلد دوم اين كتاب در باره حوادث هجرت تا رحلت رسول الله(ص) مى باشد و شش مجلد ديگر شامل شرح حال 4250 نفر از شخصيّت هاى صدر اسلام تا سال 230 ه ق است كه ششصد و سى نفر از آنان زنان هستند. ابن سعد با آوردن روايات كوتاه و بلند و بيشتر با سند كامل شرح حال صحابه و ديگران را به صورت ناهماهنگ آورده است. افرادى مثل ابوبكر را در چهل و چهار صفحه و برخى را تنها به نام بردن آنان اكتفا كرده است. اگرچه روش طبقات مورد استفاده علم الحديث و رجال است ولى ما مى توانيم مطالب سودمندى را در باب تاريخ عرب و اسلام تا اوايل قرن سوم هجرى، از اين كتاب استفاده كنيم. در ميان شرح احوال اشخاص كه در قالب روايات كوتاه و بلند و منفرد آمده است، مى توان داستان ها كاملى را در باره حوادث مربوط به موضوع تحقيق ما تنظيم كرد كه از آن جمله قيام حجربن عدى از ميان شرح احوال وى (4) و قيام حره و مختار را از ميان شرح حال محمدبن حَنفيه (5) و عبدالله بن مطيع عَدَوى (6) و يا قيام توابين از شرح احوال سليمان بن صُرد (7) به دست آمد. كتاب طبقات به واسطه آوردن نسب اشخاص در آغاز هر شرح حال، گنجينه ارزشمندى در باب انساب قبايل عرب نزارى و يمنى است.

ديدگاه ابن سعد طرفدار مكتب خلفا و يك طرفه است بدان گونه كه در گزارش هفت صفحه اى خود پيرامون سقيفه (8) روايات خود را در ارتباط با فضايل ابوبكر آورده است و به شيوه اى تنظيم كرده كه خواننده حضور جناح مخالف در زمينه بيعت وى را حس نكند. همچنين وى توجه كمترى به امامان و بزرگان شيعه مثل حسن بن على، حسين بن على و مالك اشتر نشان مى دهد. مطالب ابن سعد اشتباهاتى دارد از جمله: فرماندار رسول الله بر قلعه دَباء را حذيفةبن يمان آورده است (9) كه تا زمان ابوبكر در آن منطقه بود اين روايت مقرون به صحت نيست زيرا حذيفه در جريان رحلت رسول خدا(ص) در مدينه بود. منابع ديگر نيز عامل دباء را حذيفه بن مِحْصَن بارقى ثبت كرده اند. با وجود اين كاستى ها در باب اسلام آوردن قبايل يمنى از جلد اول اين كتاب و اشخاص موافق و مخالف تشيع از مجلدات سوم تا هشتم سود برده شد.

مقاتل

مقتل نگارى شعبه اى از دانش تاريخ است كه به بيان سرگذشت شهيدان، با شرحى از مكان و زمان شهادت آنان از زبان راويان پرداخته مى شود و هدف آن حفظ و ثبت اخلاص و ايثار مردان حق است. (10) مى توان گفت مقتل نويسى يكى از ويژگى هاى تاريخ نگارى مكتب كوفه است و افرادى همچون جابربن يزيد جُعفى (در 128 ه)، ابومِخْنَف لُوط بن يحيى اَزدى (در 170 ه)، هشام بن محمد كلبى و ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى (در 283 ه) از مشهورترين مقتل نگاران بوده اند.

1- نصربن مُزاحِم مِنْقَرى تَميمى (11) :

وى يكى از اخباريان كوفى (در 212 ه) است كه مدتى در بغداد سكونت داشت و اثر برجاى مانده از او كتاب گران سنگ «وقعةُ صِفِّين» است كه به وسيله عبدالسَّلام محمد هارُون در مصر تحقيق و چاپ شده است. نصر اگرچه شيعه است، ولى با بى طرفى اثرى جاويدانى را در باره يكى از وقايع سرنوشت ساز تاريخ اسلام نگاشته و در آن رجزها و مثالبى كه جنگجويان دو جبهه شام و عراق به يكديگر گفته اند را با رعايت امانت آورده است. وَقعة صِفّين تنها مهمترين مأخذ پيكار صفين نيست، بلكه منبع فهرست استانداران و تشكيلات نظامى امير مؤمنان على(ع) است. اين كتاب حاوى مجموعه اى از معارف شيعه و ديدگاه هاى على(ع) و فضايل وى از زبان رسول الله(ص) كه ياران وى مثل عمار، هاشم بن عتبه و ديگران، بيان كرده اند، مى باشد. مطالب اين كتاب شامل ورود حضرت امير(ع) به كوفه و تعيين واليان و زمينه هاى جنگ صفين و نامه هاى امير مؤمنان على(ع) به معاويه و بالعكس، بسيج سپاه در شام و كوفه و آراى ياران على(ع) و حركت دو ارودگاه به سوى صفين، حوادث مسير راه از كوفه تا صفين، مقدمات جنگ و نبردهاى سرنوشت ساز ده روز پايانى جنگ، خدعه عمروبن عاص، سستى كوفى ها در ادامه جنگ، تعيين داوران، پيمان نامه صلح صفين و بازگشت على(ع) به كوفه و گفتگوى داوران، است. اين كتاب نه تنها يكى از مراجع مهم نقش قبايل يمنى و نزارى به ويژه همدان، مذحج و ربيعه در آوردگاه صفين است، بلكه نقش قبايل عرب در فتوح اسلامى، انساب قبايل و روابط هر كدام را با يكديگر در گستره روزگاران پيش از اسلام و بعد از اسلام، منعكس مى كند. در جاى جاى كتاب نصربن مزاحم اشعار شعرا و رجز جنگجويان دو جبهه شام و عراق آمده است. اين اشعار در بيان توصيف وقايع و ديدگاه هاى دو گروه، نسب، هجو و تفاخر است و تاريخ تفكر و فرهنگ آن دوره اسلامى را به ما منتقل مى كند. در اين صورت نصربن مزاحم در بيان حوادث صفين به شيوه ايام العرب تمايل دارد.

راويان و مشايخ نصربن مُزاحم بيشتر عراقى همچون «اَصْبَغ بن نُباته» و شعبى مى باشند ولى از اخباريان مدينه مثل محمدبن اسحاق هشت (12) روايت را گرفته است. اگرچه ابن سعد به دليل شيعه بودن روايت اَصْبِغ بن نُباته را ضعيف مى داند، (13) ولى حضور اَصْبَغ بن نُباته كه از ياران و شيعيان اميرمؤمنان على(ع) و در جنگ شاهد حوادث بود و گزارش او از دو جبهه شام و عراق است، بر اعتبار و صحّت مطالب كتاب مى افزايد. با وجود اين اطلاعات موثق و جامع در باره اين پيكار سرنوشت ساز در تاريخ اسلام، ترتيب كلى حوادث در كتاب منظم نيست و از وقايع ده روز پايانى نبرد، تا روز پنجم به ترتيب آمده؛ ولى از روز پنجم تا هشتم روشن نشده است. گاه حوادثى مثل پيكار روز پنج شنبه، پيكار هاشم بن عتبه (14) و شهادت عبدالله بن بُديل خُزاعى (15) تكرار شده است و رشته ارتباط حوادث را محقق بايد از لابلاى روايات نامرتب تنظيم كند. فهرست كشته ها از ياران على(ع) كه در آخرين روايات كتاب آمده است، فهرستى مغلوط است و از ياران معاويه در آن آمده و برخى از كسانى كه در جمل كشته شدند، مثل هند جَمَلى و زَيدبن صُوحان عبدى در اين فهرست آمده است. برخى تاريخ ها مثل ملاقات سفير على(ع) شَبَث بن رِبْعى با معاويه در ماه ربيع الآخر (16) و رفت وآمد سفرا در ماه ربيع الاول و دو جمادى (17) آمده است كه مقرون به صحّت نيست، زيرا نبرد صفين در ماه هاى ذى حجه، محرم و صفر بود. شايان توجه است هر كدام از مورخان پس از نصربن مزاحم كه در باره صفين مطالبى نگاشته اند ريزه خوار خوان گسترده وى بر سر كتاب وقعة صِفِّين هستند.

2- مقاتل الطالبيّين:

اين كتاب نوشته على بن محمدبن حسين مشهور به ابوالفرج اصفهانى (در 356 ه) است. وى در شعر و ادب، تاريخ، انساب و اغانى، سرآمد روزگار خود بود. ابوالفرج فترت كوتاهى را كه در مقتل نويسى پيش آمد، جبران كرد و با نگارش مقاتل الطالبيّين اين شعبه از تاريخ نويسى را تكامل بخشيد. اين كتاب حاوى شرح حال بلند و كوتاه 216 نفر از فرزندان و خاندان ابوطالب از سال هشتم هجرت تا سال سيصد و سيزده هجرى قمرى است. بخش اول كتاب شامل شرح حال جعفربن ابى طالب تا پايان امويان، شرح حال عبيدالله بن حسن بن على، است و بخش دوم احوال كشته شدگان از فرزندان ابوطالب در روزگار عباسيان ذيل دوران هر خليفه تا دوره مقتدر عباسى است. ابوالفرج با جمع آورى روايات كوتاه و بلند، كتاب خود را نگاشته است. در اين تحقيق در باره خلافت حسن بن على(ع) و قيام حسين بن على(ع) و قيام مسلم بن عقيل در كوفه از اين كتاب بهره بسيار جسته شد. راويان و مشايخ وى در اين قسمت از مدينه و كوفه مى باشند كه برخى از آنان امام جعفر صادق(ع)، ابن سعد، محمدبن عمر واقدى، نصربن مزاحم، ابومخنف، عوانةبن حكم، ابواسحاق سبيعى (در 127 ه) و شعبى مى باشند. ابوالفرج بهترين شرح در باب قيام مسلم بن عقيل در كوفه و شرح كشته شدگان خاندان رسول الله(ص) در واقعه كربلا را به دست مى دهد ولى نسبت به ياران يمنى و نزارى امام حسين(ع) كه همراه او كشته شدند، بى توجه بوده است. در اين جا لازم است، نامى هم از كتاب گران سنگ اغانى نوشته ابوالفرج اصفهانى ببريم كه صاحب بن عَبّاد در بار آن مى گويد: «كتابخانه ام دويست و شش هزارجلد كتاب دارد ولى از آن ميان تنها اغانى همنشين هميشگى من است. (18) ما در پژوهش خود از ميان اشعار شعراى قبايل عرب جنوبى و نزارى و توضيحات ابوالفرج موفق شديم برخى اطلاعات در باره جايگاه، روابط و قدرت قبايل يمنى را به دست آوريم.

فتوح

پس از مغازى رسول الله(ص) در روزگار خلفاى راشدين كشورهاى ديگر به وسيله مجاهدان اسلام گشوده شد. نياز دستگاه خلافت و مسلمانان براى تصاحب سرزمين ها و گرفتن انواع ماليات ها، مربوط به نحوه فتح آن كشورها بود. بدين جهت مسلمانان ناگزير بودند، اطلاعات لازم پيرامون چگونگى فتح ها به جنگ يا به صلح و مذهب آنان كه اهل كتاب يا بت پرست بودند را جمع آورى كنند. بدين سان تاريخ نگارى فتوح اسلامى شكل گرفت. اين روش به بيان چگونگى گشايش شهرها و سرزمين ها مى پردازد.

1- فتوح البلدان:

بهترين و ارزشمندترين نمونه اين نوع تاريخ نويسى كتاب «فتوح البلدان» احمدبن يحيى بن جابر بَلاذرى (در 279ه) است. مطالب اين كتاب در باره فتح مناطق جزيرةالعرب در زمان رسول الله(ص) و فتح سرزمين هاى شام، مصر، عراق و ايران در روزگار خلفا راشدين، اموى و عباسى است. بلاذرى علاوه بر شرح داستان فتح شهرها به حوادث و كشمش ها و تحولات فرماندهان عرب و فاتحان تا زمان نزديك به خود اشاره كرده است. فتوح البلدان منبع مهم ولى نه چندان گسترده در باب جنگ هاى رِدّه، فتوح، تاريخ و اوضاع اقتصادى و جغرافيايى شهرها و سرزمين ها مى باشد. اين كتاب اطلاعات گرانبهايى در باب تشكيلات نظامى و ادارى مسلمانان مثل اسامى فرماندهان، استانداران، قاضيان، مهاجرت قبايل عرب به شهرها، ساكنان بومى، و آيين آنان، مقدار خراج، بنياد شهرهاى اسلامى و گسترش بافت شهرهاى قديمى، بانيان مساجد جامع در شهرها، اعلام جغرافيايى (19) و بخش جداگانه در باره خراج، عطايا، خاتم، نقود و خط در اختيار ما مى گذارد. ما در اين پژوهش اطلاعات مفيدى در باب مهاجرت قبايل جنوبى و نقش آنان در فتوحات اسلامى شام و عراق و سكونت آنان در كوفه و شهرهاى ديگر همراه با شمار آنان از اين كتاب به دست آمد. روش تاريخ نگارى بلاذرى تاريخ خبر و جمع آورى روايات با اسناد آن ها پيرامون فتح شهرها با رعايت ترتيب زمان وقوع مى باشد. وى بيشتر روايات خود را از مشايخ و راويان كوفه، مدينه و شام همچون عباس بن هشام كلبى، حسين بن اسود كوفى، على بن محمد مدائنى، ابوعُبَيد قاسم بن سلّام (در 224 ه)، ابوعُبَيْده مَعْمَربن مُثَنّى (در 211 ه)، محمدبن سعد كاتب، عمروبن محمد ناقد، ابوحفص دمشقى، هشام بن عمار دمشقى گرفته است. بلاذرى علاوه بر اسنادى كه نام آنان را برده است در سند روايات خود از راويان گمنام ديگرى استفاده كرده كه به اين ترتيب از آنان نام مى برد. گروهى از دانشمندان فلان شهر، مشاهير فلان شهر، گروهى از اهل علم بدون بيان نام شهر آنان، اهل فلان شهر، پيران فلان شهر، براى من نقل كردند. برخى روايات وى نيز بدون هيچگونه سندى با ذكر كلمه «قالوا» آمده است. برخلاف اين اطلاعات مهم، بلاذرى شرح دقيقى از استقرار قبايل در كوفه و بصره به دست نمى دهد.

2- الفتوح:

اين كتاب به خامه ابومحمد احمدبن على بن اعثم كِنْدى (در گذشته حدود 314 ه) مشهور به ابن اعثم مى باشد. وى از محدّثان، مورخان و شعراى شيعى بود. مطالب كتاب الفتوح شامل حوادث تاريخ اسلام پس از رحلت رسول الله(ص) از حادثه سقيفه، جنگ هاى رِدَّه، فتوحات شام و عراق و ايران و ارمينيه، مشروح وقايع روزگار خلافت على(ع)، خلافت حسن بن على(ع)، خلافت معاويه، قيام امام حسين(ع) و بازتاب آن، خلافت ابن زبير و مروان، حوادث خلافت مروانيان، قيام عباسيان و ابومسلم خراسانى، حوادث دوران خلافت عباسيان تا خلافت معتصم عباسى مى باشد. ترجمه اين كتاب در پايان قرن ششم هجرى به وسيله محمدبن احمد مستوفى به فارسى انجام گرفته است. تاريخ نگارى ابن اعثم به شكل خبر و جمع آورى روايات كوتاه و بلند پيرامون حوادث است. اگرچه، از مشايخ و راويان بسيار خود گاه گاه نام مى برد همچون در سرآغاز بحث قيام امام حسين(ع) كه نام راويان خود را در يك صفحه آورده است ولى عموم روايات خود را با ذكر كلمه «قال» آورده است؛ به طورى كه در قسمت خلافت يزيد تا خلافت عبدالملك بن مَروان (جلد سوم) جز چند روايت با سند كامل تمامى روايات با كلمه قال آمده است. مشايخ و راويان ابن اعثم از مكاتب مختلف مدينه، شام و عراق هستند ولى بيش از همه روايات خود را از واقدى، هشام بن محمد كلبى، نصربن مزاحم و ابومخنف آورده است. اگرچه به نظر مى رسد، با وجود آثار مورخان پيش از ابن اعثم ما را از مراجعه به كتاب الفتوح بى نياز مى سازد؛ ولى بايد گفت وى اهتمام بيشترى به خطبه ها، نامه ها، اشعار و رجزها داشته است. مثلاً در باب پيكار صفين عموم روايات وى از نصربن مزاحم منقرى است ولى مطالب اضافى مهمى دارد. مانند داستان اويس قرنى كه آن را در پنج صفحه آورده در حالى كه نصربن مزاحم در باره وى يك روايت كوتاه نوشته است، فضايل عماربن ياسر از زبان على(ع)، خطبه كامل اميرمؤمنان على(ع) در ليلةالهربر و اشعارى نيز از زنان كوفى همچون ام سنان مذحجيه و «سوده» دختر عماره همدانيه و «زرقاء» دختر عدى همدانيه را آورده است. ابن اعثم در لابلاى مطالب خود به اشعار توجه زيادى دارد و گاهى به زندگى و اشعار شعراى شيعى مثل فَرَزْدَق و كُمَيْت بن زَيد أَسدى عنايت خاصى نشان مى دهد. ابن اعثم حوادث را بر اساس ترتيب وقوع جمع آورى كرده است. ولى چون به سال ها كمتر توجه دارد، گاهى ترتيب حوادث رعايت نشده است. از جمله داستان پيكار نهروان پس از غارات آمده و جنگ شوشتر و نهاوند را به دنبال هم آورده است. ابن اعثم در بيان شمار سپاهيان هميشه بيشترين رقم را ثبت كرده است. مثلاً منابع ديگر شمار سپاه مسلم بن عُقبه در حمله به مدينه را دوازده هزار نفر نوشته اند ولى ابن اعثم بيست و هفت هزار آورده است. با اميد به چاپ كامل و منقح كتاب الفتوح.

انساب

اعراب به واسطه عصبيّت و اهميّتى كه براى اشرافيت قبيله اى در سازمان اجتماعى خود قايل بودند، به انساب و تبار خود توجه خاصى داشتند و تبار خود را در قالب رجز، شعر و روايات شفاهى به فرزندان خود منتقل مى كردند. بدين ترتيب نسب با ولادت قبيله متولد مى شد و نسل اندر نسل همراه با آن تداوم مى يافت. در بين اعراب نِزارى و جنوبى به ويژه قريش نسبت شناسان مشهورى بودند. از جمله آنان ابوبكر (20) و سه نفر از نسّابان قريش به نام هاى عقيل بن ابى طالب، جُبَيْربن مُطْعِم و مخرمةبن نَوْفل كه عمر آنان را مأمور تدوين ديوان كرد. (21) از ديگر نسّابان سعيدبن نَمران هَمْدانى و مشعلةبن نُعيم بودند كه سعدبن ابى وقاص آنان را مأمور كرد تا تقسيمات هفتگانه قبايل كوفه را تنظيم كنند. (22) بدين سان مسلمانان بنا به رسم ديرينه خود به نسب رو آوردند و انسابيان با استناد به برخى از آيات و روايات بر اهميّت آن تأكيد كردند و آگاهى از انساب را دانشى ارجمند و بلندپايه ياد كردند. (23) بنياد ديوان عطايا و گسترش فتوحات و تأسيس شهرها و استقرار قبايل عرب جنوبى و نزارى در آن ها، دانش نسب را گسترش داد و نسب شناسان بزرگى ظهور كردند. از جمله آنان دَغْفَل بن حَنْظَله سَدوسى، عُبَيْدبن شَريَّه جُرهُمىّ، زَيدبن كَيّس نَمَرى، وَرقاء بن اَشعر، عبدالله بن عمرو يَشكرى، عبدالله بن عروض يشكرى، عَوانَةبن حَكَم، محمدبن سائب كلبى و هشام بن محمد كلبى (24) مى باشند شايان توجه است كه دانش انساب منبع مهمى براى شناخت قبايل عرب است، ولى به واسطه، اين كه خمير مايه آن روايات شفاهى و شعر است و تفاخرات قبيله اى در آن راه دارد، بايد در وثوق و اعتماد كامل به آن ترديد داشت و با ديده احتياط به آن نگريست. اگرچه تواتر روايات انسابيان قبايل مختلف در باره نسب يك قبيله و حضور نام برخى از قبايل عرب جنوبى و شمالى در كتيبه هاى عربستان جنوبى تا حدودى اين شك را برطرف مى كند. از نسب شناسان مشهور كه از آثار آنان در تحقيق خود سود جسته شد عبارتند از:

1- هشام بن محمد بن سائب كلبى (در 206 يا 204 ه):

وى از مشايخ بزرگ مكتب كوفه و عالم به انساب، اخبار، تاريخ، مثالب، شعر و ايام العرب، سيره و جغرافيا و حافظ و مفسر قرآن بود. (25) امام جعفر صادق(ع) وى را به محضر خود مى پذيرفت و به خود نزديك مى ساخت و از دانش خود بهره مند مى كرد. (26) هشام آگاه ترين مردم به نسب بود (27) و از اين رو كتاب هاى بسيارى در باب انساب عرب نگاشت كه از جمله آن ها جَمْهَرة النسب مى باشد. مطالب كتاب وى شامل نسب قريش و بنى هاشم، ربيعه، و قبايل قحطانى كِنْدَه، طَى، مَذحج، هَمدان، حِمْير، اَزْد، خَولان، خَثعم و بَجيله مى باشد. وى بيش از همه قبايل به سه قبيله يمنى كنده، ازد و قضاعه توجه بيشترى نشان داده است. كتاب ابن كلبى علاوه بر اطلاعات ارزشمند در باب انساب، حاوى اطلاعات تاريخى، ايام العرب، مساكن قديم و جديد قبايل، تراجم احوال بزرگان قبايل، مهاجرت قبايل به سرزمين هاى مفتوح، نقش آنان در فتوحات و اشعار بسيارى از شعراى قبايل مى باشد. هشام بن محمد به واسطه هم آوايى با شيعيان اطلاعات مهمى در باره بزرگان قبايل كه شيعه بوده اند، به ما مى دهد. همچنين اخبارى پراكنده از قيام هاى شيعه همچون واقعه كربلا، قيام توابين و مختار را جمع آورى كرده است. علاوه بر آن ما مى توانيم اطلاعاتى را در باب واليان و فرماندهان نظامى از كتاب جمهره النسب به دست آوريم. حجم مطالب هشام بن محمد در باره قبايل ناهماهنگ است و برخى قبايل مثل كِنْدَه را هشتاد صفحه آورده در حالى كه در باره خولان دو صفحه نوشته است. وى نَسب طَى و مَذْحِج را نيز در ارتباط با هم آورده و مطالب مربوط به آن دو قبيله را جدا از هم نساخته است.

2- ابوعُبَبْد قاسم بن سلاّم:

يكى ديگر از انسابيان مكتب بصره و كوفه قاسم بن سلاّم مى باشد. ابوعُبيد دانش هاى بسيارى را در خود جمع كرده بود و عالم به فقه، حديث، نحو، انساب، علوم قرآنى، لغت و شعر بود. از مشايخ وى در بصره اَصْمَعى عبدالملك بن قُرَيْب (در 217 ه) ابوعبيده مَعْمَربن مُثَنّى، نَضْربن شُمَيل (در 204 ه)، ابوزيد سعيدبن اوس انصارى، ابومحمد يحيى بن مبارك يزيدى، مشايخ وى دركوفه ابومخنف لوطبن يحيى ازدى، هشام بن محمد كلبى، ابوعمرو اسحاق بن مراد شيبانى و ابن فَرّاء بودند از جمله آثار برجسته ابوعُبَيْد الامثال و كتاب النَسب است. (28)

كتاب النَسَب:

يكى از آثار ارزشمند ابوعُبَيْد در باب انساب قبايل عرب شمالى و جنوبى است. وى در اين كتاب اطلاعات هر چند مختصر در باره نسب و شاخه هاى قبايل عرب را به دست مى دهد. ابوعُبَيد اين كتاب را در چهار بخش نگاشته است كه عبارتند از: الف) نسبت مُضَر و در آغاز آن نسب بنى هاشم ب) نسب قبايل يمنى ج) نسب ربيعه و شاخه هاى آن د) نسب قُضَاعه كه در پايان كتاب و در بخش جداگانه به دنبال قبايل يمنى آمده است. اين كتاب نه تنها انساب قبايل را به دست مى دهد بلكه اطلاعات ارزشمندى در باب وفود و اسلام قبايل، نقش آنان در فتوح، مهاجرت قبايل، رجال و شخصيّت ها، روابط قبايل با يكديگر و تاريخ اسلام، به ما مى دهد. ابوعبيد در كتاب خود شعبات قبايل را به اختصار آورده و در باره برخى قبايل همچون عَكّ تنها نسب آن را ذكر كرده و از هرگونه توضيح ديگر خوددارى نموده است.

3- ابوجعفر احمدبن يحيى بن جابر بلاذرى بغدادى:

از نسّابان، مترجمان، شعرا، جغرافى دانان و مورخان بزرگ اسلامى است. مشايخ وى از مكاتب عراق، ايران، مدينه و شام بودند. (29) اثر وى در باب نسب كتاب گران سنگ انساب الاشراف است. اين كتاب علاوه بر آن كه انساب قريش و قبايل مُضر است تاريخ اسلام و تاريخ قبايل مضر در اسلام مى باشد. راويان و مشايخ مشهور وى در اين كتاب عبارتند از: محمدبن سعد كاتب، عباس بن هشام كلبى، هشام بن عمار دمشقى، عمروبن محمد ناقد، ابوعبيد قاسم بن سَلاّم، احمدبن ابراهيم دورقى، عبدالله بن صالح عِجلى، زُبيربن بَكّار، بكربن هَيْثَم، حسين بن على بن اسود و ابوخَيْثَمه زُهَيربن حرب مى باشند.

مطالب اين كتاب برحسب خاندان هاى موثر و حاكم در تاريخ اسلام و بيان تبار آنان با شرح تاريخ شخصيت هاى بزرگ و مشهور آنان، به اين شرح تدوين شده است.


الف - خاندان بنى هاشم:

پس از ذكر نسب آن به زندگى و سيره رسول الله(ص) در دوران كودكى، بعثت و هجرت تا رحلت ايشان و حادثه سقيفه اشاره شده است. پس از آن به شرح تاريخ فرزندان ابوطالب با شرح مفصلى در باره فضايل و تاريخ خلافت اميرمؤمنان على(ع) تا شهادت وى، مى پردازد. سپس تاريخ خلافت و زندگى حسن بن على و فرزندانش و تاريخ قيام امام حسين(ع) و زندگى فرزندانش را مى آورد. بخش ديگر كتاب يك دوره كامل تاريخ خاندان و خلافت بنى اميه شامل عثمان، معاويه و يزيد مى باشد. قسمت ديگر كتاب انساب الاشراف در باره عباس بن عبدالمطلب و فرزندان وى و تاريخ خلافت عباسيان تا دوران هارون الرشيد است. در پايان اين قسمت نيز فصلى را در باره دختران عبدالمطلب نگاشته است. بلاذرى در بخش ديگرى در باره بقيه شاخه هاى قريش و سپس درباره ديگر قبايل مُضر مثل كِنانه، هُذيل، بنى تَميم، قَيس بن عَيلان، بنى سليم و ثقيف پرداخته است. بدين سان بيشترين مطالب كتاب در باره بنى هاشم و بنى اميه مى باشد.

روش تاريخ نگارى بلاذرى در انساب الاشراف تاريخ خبر و جمع آورى روايات كوتاه و بلند هر چند متعدد با ذكر اسناد حديث در باره موضوعات كتاب مى باشد. وى در بسيارى از روايات به جاى آوردن سند با ذكر كلمه «قالوا» و برخى را بدون هيچ گونه سندى به دست داده است. بلاذرى دسته ديگرى از روايات را از نوشته هاى مورخان و اخباريان گرفته است كه به جاى آوردن كلمه «حدثنى» كلمه قال را مى آورد و نام منبع و سندوى را ياد مى كند. از جمله كسانى كه بلاذرى از منابع آنان سود جسته است واقدى، ابومخنف، مدائنى، هيثم بن عدى و محمدبن اسحاق مى باشند. بلاذرى با روش نقد روايات را جمع آورى كرده است وى روايات متعدد در باره يك موضوع را مى آورد ولى ارزش كار او در اين است كه آن روايتى كه به نظر او صحيح بوده است را مشخص كرده با دلايل محكم و استوار روايات ديگر را رد مى كند. از جمله بلاذرى اين روايت را در باره فرستادن قيس بن سعدبن عباده به همراه حسن بن على(ع) به كوفه براى آماده ساختن كوفيان براى جنگ جمل، به دليل آن كه قيس در اين هنگام والى مصر بوده است، رد مى كند.

در اين پژوهش در بحث هاى مربوط به اسلام در يمن، دوران عثمان و دوران خلافت امير مؤمنان على(ع) و قيام هاى شيعه مثل حجربن عدى، توابين، مختار از انساب الاشراف سود برديم. بلاذرى با يك هم آوايى در باره اين قيام ها سخن گفته است و از لابلاى مطالب وى نقش نيروهاى يمنى براى ما روشن مى گردد. اين كتاب منبع مهمى براى تشكيلات نظامى و حكومتى، على(ع)، نامه ها و خطبه ها وى مى باشد. همچنين تقسيمات هفتگانه قبايل كوفه را به طور كامل ياد كرده است. بلاذرى شواهد بسيار شعرى، در بيان داستان ها آورده است. ديدگاه بلاذرى برعكس استاد وى ابن سعد بسيار متعادل است و اين ادعا از بيان داستان فدك در فتوح البلدان و آوردن واقعه غدير خم، و داستان سقيفه كه آراى نيروهاى مخالف خليفه را آورده به ميان كشيده است، تبعيد ابوذر، كتك خوردن عمار به دستور عثمان، قيام حجر، همدلى با قيام امام حسين(ع)، قيام زيدبن على(ع) و قيام نفس زكيه در انساب الاشراف روشن مى گردد. با وجود اين رعايت اختصار به وسيله بلاذرى گاهى سبب ابهام در قسمت هايى از اين داستان ها شده است؛ آن گونه كه در باره توابين مشاهده مى شود. آوردن روايات كوتاه در باره موضوعات موجب بر هم خوردن نظم و ترتيب حوادث شده است. همچنين نقل روايات متعدد در باره وقايع و عدم تأييد و يا رد همه آن ها موجب سردرگمى خواننده مى گردد.

تاريخ هاى عمومى

كتاب هايى كه مورخان اسلامى تاريخ بشر را از ابتداى خلقت همراه با تاريخ پيامبران و امت هايشان و اقوام گوناگون تا ظهور اسلام و از آن پس تاريخ اسلام را تا دوران خود نگاشته اند، تواريخ عمومى يا جهانى مى نامند. از جمله آن ها تاريخ يعقوبى، تاريخ طبرى، الاخبار الطوال ابوحنيفه دينورى و مروج الذهب مسعودى به شمار مى روند. اين شيوه تاريخ نگارى در بغداد مركز خلافت عباسيان شكل گرفت. در قرن سوم هجرى همچون علوم ديگر در تاريخ دانشمندان بزرگى ظهور كردند. آنان با سياحت و گردشگرى اطلاعات بسيارى از مراكز علمى به دست آوردند و تحت تأثير تجربه وحدت اديان الهى و امت اسلامى و دانش هاى عقلى ملل ديگر تحقيقات گسترده تاريخى، جغرافيايى، نسب شناسى و ادبى را به روايات اخباريان افزودند و خط تاريخ نگارى عمومى را بنياد نهادند.

1- تاريخ يعقوبى:

اين كتاب نوشته سياح، مورخ و جغرافى دان بزرگ اسلامى ابن واضح احمدبن ابى يعقوب مشهور به عباسى اصفهانى (در 284 ه) است. موضوع اين كتاب، تاريخ عمومى شامل تاريخ پيامبران، اقوام سريانى، بابلى، هندى، يونانى، رومى، ايرانى، چينى، مصرى، حبشى و قبايل عرب پيش از اسلام يمن، حيره، شام و آيين هاى اعراب و ايام العرب است. سپس يعقوبى به شرح اجداد رسول الله(ص) و دوران بعثت و هجرت تا وفات پيامبر اسلام(ص) مى پردازد. بخش ديگر كتاب يعقوبى تاريخ خلفاست شامل خلفاى راشدين، بنى اميه و بنى عباس كه تا دوران معتمد عباسى سال 259 ه ادامه مى يابد. اگرچه اين قسمت تاريخ خلفا مى باشد ولى يعقوبى به دليل شيعى بودن، زندگى امامان شيعه و برگزيده اى از سخنان آنان همراه با قيام هاى شيعه را در آن نگاشته است. يعقوبى در بخش پيش از اسلام به جز مطالب مربوط به ايران بيشتر تمايل به گزارش تاريخ دينى و فرهنگى اقوام مختلف داشته است. شايد علت آن عدم دسترسى به منابع معتبر تاريخ سياسى اقوام يونانى، عرب و هندى بوده است.

روش تاريخ نويسى يعقوبى موضوعى با حفظ ترتيب زمان وقوع حوادث است، ولى در آغاز بخش تاريخ اسلام فهرستى از منابع خود را آورده است و در لابلاى مطالب نيز گاهى رواياتى را با سند آن ها همچون صفحات 318، 325، 391 از جلد اول و 347، 360 و 452 از جلد دوم، نگاشته است. يعقوبى به جهت آگاهى به احكام نجوم (تنجيم)، در سرآغاز دوران هر خليفه اى جدولى از صور فلكى به دست داده است. در پايان دوران خلافت هر خليفه اى فهرستى از وزرا، واليان، قاضيان، فرزندان آنان و حوادث طبيعى همچون سيل، قحطى، زلزله و بيمارى هاى مسرى را كه در دوران هر خليفه اتفاق افتاده است نگاشته است. در اين پژوهش از مباحث يعقوبى در باره سرزمين و انساب قبايل يمنى و فهرست كامل مخلاف هاى يمن، نمايندگان يمنى ها نزد رسول الله(ص) و تاريخ دوران خلفاى راشدين به ويژه خليفه سوم و امير مؤمنان على(ع) و مباحث مربوط به قيام هاى شيعه سود برده شد. اهتمام يعقوبى بر اختصار حوادث است، ولى ابهام در مطالب وى كمتر راه دارد. با وجود اين از يك مورخ شيعه پسنديده نيست، خلافت حسن بن على(ع) را در دو صفحه و قيام امام حسين(ع) را در چهار صفحه بياورد.

2- الاخبار الطّوَال:

اين كتاب نوشته رياضى دان، منجم، اديب، گياه شناس و مورخ بزرگ ايرانى ابوحنيفه احمدبن داود دِينوَرى (درگذشته پيش از 290 ه) است. وى در مكتب عراق (بصره و كوفه) تعليم ديد. (30) كتاب اخبار الطوال يك تاريخ عمومى است، شامل شرح حال پيامبران، پادشاهان ايران، روم و يمن، تاريخ ايران از تاريخ اساطيرى كه تا پايان دوره ساسانيان ادامه مى يابد. ابوحنيفه، تاريخ اسلام را از فتح ايران در روزگار عمر آغاز مى كند و به شرح مفصل دوران خلافت على(ع)، خلافت معاويه و يزيد، قيام و شهادت امام حسين(ع)، شرح مفصل قيام مختار و ابن زبير، خلافت مروانيان تا سقوط آنان، مى پردازد. وى در ادامه تاريخ قيام و خلافت عباسيان را تا مرگ معتصم به سال 227 هجرى مى نويسد. گرايش ايرانى وى از توجه او به تاريخ ساسانيان، فتح ايران و برجسه نشان دادن حضور موالى در قيام مختار بر ما روشن مى گردد.

تاريخ نگارى دينورى به روش موضوعى بدون ذكر منابع و سند است ولى در لابلاى مطالب خود نام 21 نفر راوى همچون عُبَيْدبن شَريَّه، شعبى، كَيِّس نَمَرى و هَيثم بن عدى را آورده است. در اين پژوهش از مطالب وى در باب فرماندهان جنگ جمل، صفين و واليان على(ع) و حوادث روزگار خلافت وى و قيام مختار و نقش موالى در آن، سود برده شد. با وجود اين، ابوحنيفه به جايگاه قبيله اى افراد كمتر توجه نشان داده است.

3- تاريخُ الرُّسُلِ والمُلوك:

نويسنده اين كتاب اديب، مفسر، فقيه و مورخ بزرگ ايرانى محمدبن جرير طبرى (در 310 ه) است. اين كتاب تاريخ عمومى عالم از آفرينش تا سال 302 هجرى مى باشد. موضوعات و منابع نويسنده آن به اين شرح مى باشد:

1- خلقت و تاريخ پيامبران برگرفته از قرآن و روايات محمدبن اسحاق و روايات تورات و انجيل از وهب بن مُنَبِّه و محمدبن كعب قُرَطى،

2- تاريخ ايران ترجمه هاى عبدالله بن مُقفع و آثار هشام بن محمد كلبى و ابوعُبَيْده مَعْمَربن مُثَنّى و علما اخبار اقوام گذشته عجم و عرب، (31)

3- تاريخ عرب پيش از اسلام (انساب و ايام) از عُبَيْدبن شَريَّه، محمدبن كعب قُرَظى، وهب بن مُنَبِّه، هشام بن محمد كلبى و ابن اسحاق،

4- سيره رسول الله(ص) از عروة بن زبير، ابان بن عثمان، محمدبن مسلم شهاب زُهرى، عاصم بن عمر بن قَتادَه، موسى بن عقبه و محمدبن اسحاق،

5 - جنگ هاى رِدّه و فتوحات از سيف بن عمر تميمى و مداينى،

6- دوران خلافت على(ع) از سيف بن عمر تميمى، ابومخنف و مداينى،

7- روزگار امويان و قيام هاى شيعه از عَوانة بن حَكم، ابومخنف، مداينى، واقدى، عمربن شَبَّه و هشام بن محمد،

8- تاريخ عباسيان تا سال 302 ه از احمد ابى خيْثَمَه، احمدبن زُهَير، مداينى، هَيْثَم بن عدى، واقدى و ابن طَيفور گرفته است. بدين سان منابع طبرى از مكتب عراق، مدينه، يمن و ايران هستند. طبرى روايات در باب حوادث پيش از اسلام را با بيانى استوار به صورت موضوعى گردآورى كرده و زندگى رسول الله(ص) و اجداد وى را تا هجرت به شكل سيره نگارى نگاشته و حوادث هجرت تا سال 302 ه را به صورت حوليات براساس سال وقوع و سال هاى پى درپى جمع آورى كرده است. كار وى همچون محدّثان جمع آورى روايات با سند آن ها پيرامون حوادث است. طبرى سند رواياتى را كه خود شنيده و يا از منابع ديگر گرفته است به راوى اصلى كه در واقعه حاضر بوده يا از فرد ديگرى كه شاهد بوده، مى رساند. وى رواياتى را كه خود شنيده و اجازه روايت از منبع خود داشته با كلمات «حَدَّثنا»، «حَدَّثنى»، «اَخبرنا» و «كَتَبَ اِلىَّ» شروع مى كند و رواياتى را كه از منابع ديگر گرفته است با عبارات «قال»، «حُدِّثتُ» و «ذَكَرَ» آغاز مى كند. برخى ويژگى هاى تاريخ طبرى را مى توان به شرح ذيل بيان كرد:

1- طبرى حوادث را براساس تسلسل سال هاى متمادى نگاشته و مهمترين رويداد هر سال را در ابتداى حوادث آن سال مى آورد.

2- ديدگاه طبرى پشتيبانى از قدرت خلفاى راشدين و خلفاى بنى اميه و بنى عباس مى باشد ولى از بيان جنايات آل اميه ابايى ندارد.

3- توجه او بيشتر به حوادث سياسى و نظامى است و كمتر به مسايل اقتصادى و اجتماعى توجه دارد.

4- در پايان هر سال نام قاضيان، امراى حج، استانداران و حوادث غيرمترقبّه را مى آورد.

5- طبرى در مواردى تحليل هاى استوارى به دست مى دهد همچون تحليل در باره نظام شاهان يمن (32) و ديگرى در باره علت پيروزى عِكرمةبن ابوجهل بر قبيله مَهره وى اختلاف بين بزرگان مهره را علت پيروزى مسلمانان مى داند. (33)

6- طبرى روايات مختلف هر چند متناقص را پيرامون موضوعات مى آورد به گونه اى كه خواننده در انتخاب آن ها سردرگم مى شود و ترتيب حوادث را بر هم مى زند. از آن جمله خبر رحلت خليفه دوم را با هشت روايت (34) مى آورد. وى گاهى رواياتى را پيرامون موضوع واحدى در دو جا، با دو سند مختلف همچون محبوس بودن ابو محجن ثقفى و شركت وى در جنگ قادسيه (35) به دست داده است. نمونه ديگر تأسيس كوفه يك بار در ضمن حوادث سال چهارده و بار ديگر در حوادث سال هفده آورده است.

7- طبرى مشروح ترين گزارش را در باره قيام حجربن عدى، امام حسين(ع)، توابين و مختار با روايان معتبر همچون ابومخنف، آورده است كه در اين پژوهش از آن ها بسيار سود برده شد.

پاره اى از اشكالات در طول مطالعه و تحقيق به نظر رسيد كه ذكر آن ها خالى از فايده نيست.

1- طبرى در مباحث مربوط به آفرينش و تاريخ پيامبران، اسرائيليات و خرافات را آورده است.

2- وى روايت افسانه غرانيق را از محمدبن كعب قرظى نقل كرده است.

3- طبرى بسيارى از روايات خود در باب جنگ هاى رِدَّه و فتوح و قيام عليه عثمان و جنگ جمل را از سيف بن عمر تميمى گرفته است كه وثوق علمى وى از سوى دانشمندان رجال و محققان مورد ترديد قرار گرفته است. در باره بى اعتبارى اخبار سيف همين بس كه بسيارى از شخصيت هاى افسانه اى و برخى مكان هاى جغرافيايى را وارد تاريخ كرده كه جز در تاريخ طبرى در هيچ منبع ديگرى نيامده است كه از آن جمله افسانه عبدالله بن سبأ، كشتارهاى بى شمار سپاهيان خالدبن وليد از پادگاهاى مرزى ايران در حفير، ثنى، وَلَجَه و اُلَّيس كه براساس گزارش سيف در اُلَّيس به تنهايى هفتاد هزار نفر كشته شدند. (36) در دروغين بودن اين شمار همين بس كه هيچ گاه در يك پادگان مرزى اين چنين نيرويى وجود ندارد.

4- طبرى از سيف بن عمر، اخبار خرافى و دروغين ديگرى را وارد تاريخ كرده است از آن جمله داستان عاصم بن عمرو مى باشد كه به دنبال گاو و گوسفند بود. چوپانى به دروغ قسم خورد نمى دانم كجا است. ناگهان از ميان بيشه گاوى بانگ زد دروغ مى گويد. (37) نمونه ديگر در باره لشكركشى علاءبن حضرمى به جزيره دارين است. وى مى نويسد مسيرى را كه كشتى در يك شبانه روز طى مى كرد، مسلمانان از روى آب گويى بر ماسه پا مى گذارند، پشت سر گذاشتند و آن را فتح كردند. (38) همچنين اخبار خرافى در باره اسود عَنْسى از سيف بن عمر نقل مى كند اسود داراى شيطانى بود كه به وى وحى مى كرد. (39)

5- طبرى خود بانى حذف برخى واقعيت هاى تاريخى است. از آن جمله حذف نامه محمدبن ابى بكر به معاويه و پاسخ وى زيرا به گفته طبرى مطالبى در آن هست كه عامه تحمل آن را ندارند. (40) نمونه ديگر حذف عبارت: «عثمان برخلاف آنچه خداوند، فرستاد حكمرانى كرد» از سخنان عماربن ياسر كه در جنگ صفين به ياران خود گفت در حالى كه نصربن مزاحم از همان راوى طبرى زيدبن وهب جهنى اين عبارت را آورده است. (41)

سيف بن عمر منبع طبرى، سال هاى برخى خوادث را به عقب برده است. از جمله حمله احنف بن قيس تميمى به خراسان را سال هيجده آورده درحالى كه فتح خراسان در روزگار عثمان بود.

7- روايات طبرى در باب جنگ جمل و صلح امام حسن(ع) با معاويه در هم و برهم و شكل يك داستان منظم همچون منابع ديگر را ندارد. در بيان داستان پيكار جمل آورده است عبدالله بن سبأ قهرمان افسانه اى سيف قرار پيمان صلح بين على(ع) و ناكثين را بر هم زد. در حالى كه در هيچ منبع ديگرى اين روايت نيامده است و اقدامات مصلحانه اميرمؤمنان (ع) در پيش گيرى از جنگ گوياى ساختگى بودن اين روايت است.

8- حجم استفاده طبرى از روايات سيف بن عمر پيرامون جنگ هاى رِدَّه، فتوحات، اواخر خلافت عثمان و پيكار جمل بسيار گسترده است. از آن جمله از يكصد و چهار روايت كه طبرى در باب رِدَّه جمع آورى كرده هفتاد و پنج عدد از آن سيف بن عمر است و بقيه به ترتيب دو روايت از زُهرى، شش روايت از ابومخنف، هيجده روايت از محمدبن اسحاق، يك روايت از مداينى، يك روايت از هشام بن محمد و يك روايت از ابن شَبَّه، مى باشد. بر اين اساس شايد گمان كنيم تمامى مطالب طبرى افسانه است در حالى كه چنين نيست و راه حل اين است كه آنچه از سيف گرفته است و غث و سمين در آن راه دارد را جدا كنيم. در اين صورت حوادث پس از جمل كه هيچ روايتى از سيف در آن نيست و منابع طبرى اخباريان موثق مى باشند و با منابع معتبر مثل نصربن مزاحم و بلاذرى مطابقت دارند، به دليل تواتر روايات قابل اعتماد است.

كتب جغرافيايى

دانش جغرافيا يكى از علوم موردنياز و دخيل دانش تاريخ بلكه پيوسته به آن است و براى درك و فهم حوادث و تحليل روايات تاريخى و توثيق آن ها از اهميت خاصى برخوردار است. مورخ به وسيله دانش جغرافيا مى تواند وقوع حادثه را در ظرف زمان و مكان وقوع درك كند و امكان وقوع آن را بررسى نمايد. از قرن دوم هجرى تحقيقات گسترده اى با آثار هشام بن محمد كلبى در باره جغرافياى شبه جزيره به عمل آمد. سپس مسلمانان در اين رشته چنان پيشرفت كردند كه دايرةالمعارف هاى بزرگ جغرافيايى نگاشتند. از جمله آثار جغرافيايى كه مورد استفاده واقع شد، البلدان يعقوبى، كتاب صفة جزيرةالعرب هَمْدانى و معجم البلدان ياقوت حموى مى باشد.

1- البلدان:

نويسنده اين كتاب احمدبن ابى يعقوب مشهور به يعقوبى (در 284 ه) است. مطالب اين كتاب كه بخش هايى از آن مفقود شده است، شامل مسافات و منازل، تاريخ، فرهنگ، جغرافياى طبيعى، انسانى و اقتصادى شهرهاى عراق، عجم، فارس، كرمان و سيستان، خراسان، ماوراءالنهر، عراق، يمن، حجاز، شام، مصر و شمال آفريقا، آسياى صغير و ارمنستان مى باشد. مشروح ترين گزارش يعقوبى در باره بغداد و سرمن رأى، كوفه، مكه و مدينه است و بقيه شهرها را به طور مختصر شرح كرده است. در اين پژوهش از بخش هاى يمن و عراق اين كتاب سود جسته شد. يعقوبى اطلاعات بسيار مختصر ولى سودمند در باره ساكنان نواحى يمن و مخلاف هاى آن به دست مى دهد.

2- صفة جزيرةالعرب:

نويسنده اين كتاب مورخ، نسب شناس، شاعر، اديب، منجم، فيلسوف، باستان شناس و جغرافى دان يمنى ابومحمد حسن بن احمد بن يعقوب هَمْدانى (در 334 ه) مشهور به «ابن حائِك» (42) و «زبان يمن» است. هَمْدانى به واسطه وسعت دانش آثار بسيارى نگاشته است كه مشهورترين آن ها صفه جزيرةالعرب مى باشد. مطالب اين كتاب شامل مباحث كلى پيرامون جغرافيا، وصف بلاد و شهرهاى يمن در مناطق تهامه، نجد، كوهستان، حضرموت، سروحمير، سرو مَذحِج، شهرهاى عدن و صنعا، بلاد هَمْدان، محل استقرار قبايل و خاندان هاى يمنى، تاريخ و مشاهير آنان، قلاع يمنى، بازارهاى يمن، عمارات و ابنيه، آثار باستانى و كتيبه ها، قصرها، دره ها، گياهان، رودخانه ها و چشمه ها، معادن و عجايب و فهرست دقيقى از مخلاف هاى يمن و سرانجام حدود يكصد صفحه شعر در وصف سرزمين و انساب قبايل و بلاد يمن مى باشد. از اين كتاب در باب سرزمين قبايل يمنى و شهرهاى آنان سود جسته شد. شايان توجه است مطالب هَمْدانى هر چه در باره سرزمين آبا و اجدادى وى مى باشد بسيار دقيق است. ولى مطالب وى در باره حضرموت و مناطق ديگر و راه هاى شبه جزيره از دقت لازم برخوردار نيست.

همدانى كتاب ارزشمند ديگرى به نام الاكليل من اخبار اليمن و انساب حمير دارد. اين كتاب عنوان ده كتاب است كه كتاب دهم وى به نام فى معارف همدان و انسابها و عيون اخبارها مى باشد. مطالب اين كتاب شامل انساب حِمْير و هَمْدان و ديگر قبايل يمنى و شاخه ها و خاندان هاى آنان، روابط قبايل و ايام، تاريخ يمن، موقعيت يابى قبايل يمنى و شهرها و روستاها و قلاع آنان، بزرگان و دانشمندان قبايل، آثار باستانى يمن - كتيبه ها، قصرها، گنجينه ها - زبان حميرى و حروف مسند و گنجينه اى از اشعار شعرا در باره موضوعات بالاست.

همدانى يكى از دانشمندان بزرگ يمنى از قبيله بَكيل هَمْدان بود كه با خط و زبان حميرى آشنايى داشت و به راهنمايى استادش محمدبن عبدالله اوسانى خط مسند را فرا گرفت و كتيبه ها را نه چندان دقيق مى خواند و از اين راه اطلاعات ارزشمندى از تاريخ يمن پيش از اسلام داشت. همدانى در اين دو كتاب علاقه وافرى به دوران باستانى يمن به ويژه سرزمين ابا و اجدادى خود و منطقه حمير و يادگارهاى تاريخى آن نشان مى دهد و دغدغه خاطر او بيشتر يادآورى گذشته با عظمت سرزمين حِمْير و هَمْدان و نه همه قبايل يمنى، بود.

1 - محمدبن على الاكوع، اليمن الخضراء مَهد الحضاره، يمن، دارالجيل الجديد، 1402 ه، ص 198.

2 - محمدبن اسحاق النديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد، تهران، انتشارات اميركبير، 1366 ش، ص 166.

3 - شمس الدين احمدبن خَلّكان، وفيات الأَعيان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دارالفكر، بى تا، المجلد الرابع، ص 351.

4 - ابن سعد، الطبقات الكبرى ، بيروت، دارالفكر، بى تا، المجلد الرابع، ص 217.

5 - همان، المجلد الخامس، ص 91.

6 - همان، ص 145.

7 - همان، المجلد السادس، ص 25.

8 - همان، المجلد الثالث، ص 16.

9 - همان، المجلد السابع، ص 110.

10 - صادق آيئنه وند، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377 ش، ص 300.

11 - نصربن مزاحم مِنْقَرى، وقعةُ صفِّين، تحقيق عبدالسَّلام محمد هارون، بيروت، دارالجيل، 1410 ه، صص 255-550.

12 - ابن سعد، پيشين، المجلدالسادس، ص 225.

13 - نصربن مزاحم منقرى، پيشين، صص 348 و 356.

14 - همان، صص 246 و 400.

15 - همان، ص 188.

16 - همان، ص 190.

17 - ياقوت حموى، معجم الادباء، بيروت، دارالفكر، 1400 ه، الجزء الثالث عشر، ص 97.

18 - بلاذرى، فتوح البلدان، تحقيق رضوان محمد رضوان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1398 ه، صص 317 و 197.

19 - عبدالملك بن هشام، السيرةالنبويه، تحقيق مصطفى السَّقا، ابراهيم الابيارى، عبدالحفيظ شلبى، مصر، مطبعه مصطفى البابى الحلبى و اولاده، 1375 ه، الطبعه الثانيه، القسم الاول، ص 250.

20 - محمدبن سعد كاتب، پيشين، المجلد الثالث، ص 295.

21 - محمدبن جرير طبرى، تاريخ، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بى تا، الجزءالثالث، ص 152.

22 - ابو محمدعلى بن حزم اندلسى، جَمهرة انساب العرب، بيروت، دارالكتب العلميه، 1403 ه، ص 2.

23 - ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، قاهره، دارالمعارف بمصر، بى تا، ص 534؛ ابن نديم، الفهرست، ص 151.

24 - ابن نديم، پيشين، ص 161؛ ياقوت حموى، معجم الادباء، الجزء التاسع عشر، ص 287.

25 - ابوالعباس احمدبن على نجاشى اسدى، رجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1413 ه، ص 434.

26 - ابن قتيبه، پيشين، ص 537.

27 - ابن نديم، پيشين، ص 120؛ ياقوت حموى، معجم الادباء، الجزء السادس عشر، ص 254.

28 - همان، الجزء الخامس، ص 89؛ ابن نديم، پيشين، ص 186.

29 - ابن نديم، پيشين، ص 132؛ ياقوت حموى، معجم الأدباء، الجزءالثالث، ص 26.

30 - محمدبن جرير طبرى، پيشين، الجزءالاول، ص 399.

31 - همان، الجزءالاول، ص 450.

32 - همان، الجزءالثانى، ص 531.

33 - همان، الجزء الثالث، ص 266.

34 - همان، الجزءالثالث، ص 56 و 76.

35 - همان، الجزءالثانى، ص 562.

36 - همان، الجزءالثالث، ص 14.

37 - همان، الجزءالثانى، ص 526 از اين نمونه خرافات سيف در باره جنازه عبدالرحمان بن ربيعه است كه تركان بلنجر تاكنون به وسيله آن طلب باران مى كنند و يارى مى جويند.ر.ك همان، الجزءالثالث، ص 351.

38 - همان، الجزءالثانى، ص 468.

39 - همان، الجزءالثالث، ص 557.

40 - همان، الجزءالرابع، ص 27، نصربن مزاحم، پيشين، ص 326.

41 - ياقوت حموى، معجم الادباء، الجزءالسابع، ص 230.

42 - حسن بن احمد هَمْدانى، الاكليل، بيروت، داراليمنيّه، 1408 ه، صص 36-38-39-40.

/ 17